

.jpg)
بازار تبریز آنلاین - موسی کاظمزاده : شب یلدا در آذربایجان هنوز برگزار میشود، اما دیگر به همان معنایی که نسلهای پیشین آن را میشناختند، زنده نیست. خانهها روشناند، سفرهها چیده میشوند و تصاویر این شب در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود، اما عنصر اصلی آیین، یعنی روایت، در حال حذف شدن است. یلدا بیش از آنکه فراموش شده باشد، بیراوی شده است. راویان هنوز زندهاند، اما شنوندهای برای آنان باقی نمانده است.
یلدا در آخرین قصهها؛ روایت حافظان شب چله در آذربایجان
در بسیاری از روستاها و محلههای قدیمی شهرهای آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان، سالمندانی زندگی میکنند که شب چله را بهعنوان بخشی از نظم زندگی تجربه کردهاند. برای آنان، یلدا یک شب نمادین برای عبور از تاریکی و ورود به زمستان بود؛ شبی که باید بیدار ماند، کنار هم نشست و با قصه، شعر و گفتوگو، طولانیترین شب سال را پشت سر گذاشت. امروز اما همان سالمندان، اغلب این شب را در سکوت میگذرانند؛ نه به دلیل ناتوانی از روایت، بلکه به دلیل نبود مخاطب.
یکی از این سالمندان، پیرمردی ۸۸ ساله در یکی از محلههای قدیمی تبریز است که میگوید در کودکی، شب چله شبی بود که خانه پدری شلوغتر از همیشه میشد. همسایهها رفتوآمد داشتند، کودکان دیرتر میخوابیدند و بزرگترها قصه میگفتند. او تأکید میکند که خوراکیها ساده بودند، اما زمان طولانی گفتوگو و شنیدن، اصل ماجرا را شکل میداد. امروز، همان خانه در شب یلدا میزبان تلویزیونی روشن است و سکوتی که تنها با صدای اخبار شکسته میشود.
یلدا پیش از خاموشی؛ آخرین حافظان شب چله در آذربایجان
در حافظه این نسل، یلدا با واژگان بومی معنا پیدا میکند؛ بؤیوک چله و کیچیک چله، تقسیمبندیای که نشان میدهد مردم آذربایجان زمستان را میشناختند و برای آن برنامه داشتند. این شناخت، بخشی از دانش زیستهای بود که از طریق روایت منتقل میشد. قصهها، بایاتیها و باورهای عامیانه، ابزار انتقال این دانش بودند. امروز اما این زبان و روایت، جای خود را به بازنماییهای سادهشده و عمومی داده است.
خوراکیهای شب یلدا در گذشته، نه نماد رفاه، بلکه نتیجه سازگاری با اقلیم بودند. قورقا، کشمش، گردو و میوههای خشکشده، محصول ذخیرهسازی برای زمستان بودند. بسیاری از سالمندان یادآوری میکنند که هندوانه یا انار همیشه در دسترس نبوده و اگر هم بوده، اهمیت اصلی با جمع شدن خانواده بوده است. این نگاه، در تضاد با تصویر امروزی یلداست که بیشتر بر مصرف و نمایش تمرکز دارد. تغییر این معنا، نشانهای از تغییر کارکرد آیین است.
نقش زنان در حفظ آیین یلدا در آذربایجان، نقشی محوری اما نادیدهگرفتهشده است. زنان، بهویژه مادربزرگها، حافظان اصلی روایت بودند. بایاتیخوانی، قصهگویی و انتقال باورها، اغلب توسط آنان انجام میشد. این روایتها، نهتنها سرگرمی، بلکه ابزاری برای آموزش، آرامسازی کودکان و تقویت پیوندهای خانوادگی بود. امروز، با کوچک شدن خانوادهها و تغییر ساختار زندگی، این نقش نیز کمرنگ شده است.
آخرین قصههای شب یلدا؛ حافظان آیین در آذربایجان
به گفته یکی از پژوهشگران فرهنگ عامه آذربایجان، مسئله امروز یلدا، فراموشی آیین نیست، بلکه قطع زنجیره انتقال است. آیینها زمانی زنده میمانند که از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند. وقتی این انتقال متوقف میشود، آیین به پوستهای خالی تبدیل میشود که تنها در تقویم و تصاویر باقی میماند. یلدا نمونهای روشن از این وضعیت است؛ شبی که همچنان نام دارد، اما معنا و کارکرد اجتماعیاش در حال تغییر است.
مهاجرت گسترده از روستاها به شهرها، یکی از عوامل اصلی این گسست است. بسیاری از جوانان آذربایجانی، یلدا را دور از زادگاه و خانواده گسترده تجربه میکنند. ارتباط آنان با زبان، قصه و حافظه محلی، محدود شده و یلدا به مراسمی کوتاه و نمادین تبدیل شده است. در مقابل، سالمندان باقیمانده در روستاها یا محلههای قدیمی، با تنهایی بیشتری مواجهاند. شب چله برای آنان، یادآور غیبت کسانی است که روزگاری شنونده روایتهایشان بودند.
در برخی مناطق روستایی و مرزی، شرایط معیشتی نیز بر این وضعیت افزوده شده است. سرمای شدید، کمبود امکانات و خالی شدن روستاها، یلدا را از یک شب جمعی به شبی عادی تبدیل کرده است. پیرزنی در یکی از روستاهای کوهستانی آذربایجان شرقی میگوید: «قصهها هنوز یادم هست، اما کسی نیست که بخواهد بشنود.» این جمله، بهخوبی بحران امروز آیین یلدا را توصیف میکند.
قصههایی که خاموش میشوند؛ سرنوشت یلدا در آذربایجان
در شهرها نیز وضعیت چندان متفاوت نیست. اگرچه خانوادهها دور هم جمع میشوند، اما زمان روایت جای خود را به سرگرمیهای رسانهای داده است. تلفن همراه و شبکههای اجتماعی، نقش واسطه را گرفتهاند و گفتوگوی نسلها کوتاه و پراکنده شده است. سالمندان، حتی وقتی در جمع حضور دارند، کمتر مجال روایت پیدا میکنند. یلدا در این فضا، بیشتر به یک مناسبت تصویری تبدیل شده است تا یک آیین گفتاری.
کارشناسان میراث ناملموس تأکید میکنند که ثبت و حفظ آیینهایی مانند یلدا، تنها با برگزاری مراسم یا تولید محتوای مناسبتی محقق نمیشود. آنچه در خطر است، حافظه انسانی و شفاهی است. ثبت روایتها، گفتوگو با سالمندان و مستندسازی تجربههای زیسته، ضرورتی فوری است. هر سال تأخیر، به معنای از دست رفتن بخشی از این حافظه است؛ حافظهای که جایگزینی برای آن وجود ندارد.
یلدا در آذربایجان، امروز آیینهای از تحولات اجتماعی گستردهتر است؛ از تغییر ساختار خانواده و مهاجرت گرفته تا تنهایی سالمندان و تضعیف زبان مادری در زندگی روزمره. این شب، اگرچه همچنان در تقویم باقی مانده، اما بدون روایت، به آیینی کمجان تبدیل میشود. مسئله اصلی، زنده نگه داشتن نام یلدا نیست، بلکه بازگرداندن گفتوگو میان نسلهاست.
آخرین راویان شب چله هنوز در آذربایجان زندگی میکنند. آنان حافظان قصهها، بایاتیها و تجربههایی هستند که قرنها سینهبهسینه منتقل شدهاند. اما اگر این روایتها شنیده نشوند، با رفتن راویان، برای همیشه خاموش خواهند شد. یلدا همچنان میآید، اما پرسش این است که آیا صدایی برای روایت آن باقی خواهد ماند یا نه.